بشار اسد تمام شد؛ ولی این آغازی برای ایران است. اول از همه خیلی صریح و روشن پاسخ داده شود که اشتباه کجا بود و چقدر هزینه دادیم؟ در مرحله دوم باید ببینیم بقیه سیاست‌های جاری تا چه اندازه از مبانی و این الگوی خطا تبعیت کرده است.

موکریان بوکان آنلاین | به نقل از هم‌میهن؛ چرا برخی از اصحاب قدرت سخنان بدیهی را نمی‌شنوند، ولی از سخنان بی‌ربط و خیالی و بی‌مبنا استقبال می‌کنند؟ سخنانی که درباره سوریه و دفاع از حضور ایران در آنجا زیاد گفته شد. آیا سیاستگذاران ایران یک لحظه هم به این صرافت نیفتادند که درباره سیاست خود در سوریه به نظرات منتقدان هم توجه کنند و فقط حرف‌های غیرعقلانی طرفداران کم‌‌دانش را نشنوند؟

مگر همه منتقدان دشمن و بدخواه شما بودند؟ اگر قدری گوش می‌کردید، امروز با چنین وضعی مواجه نبودیم که همه شما مهر سکوت بر لب زده‌اید و کوچکترین توضیحی درباره اتفاقات سوریه نمی‌دهید که فقط طی یک هفته همه سرمایه‌گذاری‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی دود شد و به هوا رفت.

مشکل  اول؛ نداشتن رسانه به معنای واقعی است. همین شنبه‌شب مهمترین کارشناس سیاست خارجی و داخلی صداوسیما می‌گفت که سقوط دمشق به این راحتی نیست؛ درحالی‌که ساعت‌ها پیش از آن چند منبع خبری خروج اسد از سوریه را اعلام کرده بودند و دمشق عملاً سقوط کرده بود. این تحلیل همه را به یاد سعیدالصحاف، وزیر تبلیغات صدام حسین، می‌اندازد که نیروهای بیگانه تا پشت ساختمانش آمده بودند و او می‌گفت آنها را اسیر کرده‌ایم. بعد هم خودش را تسلیم کرد.

یا آن مجری مشهور تلویزیون درحالی‌که نیروهای مخالفان به‌سوی دمشق و کاخ ریاست‌‌جمهوری سرازیر بودند و از بشار اسد هم خبری نیست، می‌گوید: «کجا سوریه برگشته به ده سال قبل؛ حالا یک بخشی از حلب رو فقط گرفته‌اند!» با چنین رسانه‌ای که مجریان و کارشناسانش حرف‌های بی‌پایه و خلاف واقع را تکرار می‌کنند، نمی‌توان آگاهی جمعی و مفیدی تولید کرد و بیش از همه سیاستگذاران را دچار گمراهی و اشتباه می‌کند.

کارشناسان زیادی بودند که حداقل به نحوه حضور ایران و سیاست‌هایش در منطقه و سوریه نقد داشتند، ولی هیچگاه مجال اظهارنظر در رسانه رسمی را نیافتند چون تصمیم خود را گرفته بودند و حوصله پاسخگویی به نقدهای مزاحم سیاست‌های خود را نداشتند. بدون تردید باید گفت که نظام رسانه‌ای رسمی و به‌طور مشخص صداوسیما نقش مهمی در شکل‌گیری این وضعیت ناخوشایند داشته‌ است. اگر آزادی بیان رعایت شده بود، خیلی‌ها می‌توانستند با استدلال‌های خود مردم و سیاستگذاران را قانع کنند که تغییر رفتار دهند.

مشکل دوم؛ رویکرد غیرعلمی به موضوع سیاست خارجی است. سیاست خارجی عرصه اعتماد و رفاقت‌بازی نیست. آنجا میدانی برای تامین منافع‌ملی است. اگر این نگاه را داشته باشیم، دیگر به اینجا نمی‌رسیم که یک مقام سابق نظامی پس از خراب شدن اوضاع بگوید که: «ترک‌ها و بعضی از کشورهای عربی دو ماه قبل تضمین داده بودند که هیچ اتفاقی در سوریه نمی‌افتد.» و بعد بگوید که ما را فریب دادند.

مگر تضمین شفاهی اعتباری دارد؟ تضمین کتبی هم بی‌اعتبار است؛ چه رسد به شفاهی. فریب در سیاست خارجی یک قاعده رفتاری است. مگر کودک هستید که فریب بخورید؟ فریب خوردن در سیاست خارجی عذر بدتر از گناه است. 

مشکل سوم؛ تنهایی ایران است. تنهای تنها. ظاهراً همه طرف‌های ذینفع می‌دانستند که در سوریه چه اتفاقی رخ خواهد داد جز ایران. در ایران حتی یک نفر نیز از این خواب خوش و در واقع آشفته بیدار نشده بود تا اعلام خطر کند. کافی است به این خبر وزارت خارجه روسیه توجه کنیم که: «بشار اسد پس از مذاکره با تعدادی از شرکت‌کنندگان در درگیری سوریه، ریاست‌جمهوری و سوریه را ترک کرد و دستور انتقال مسالمت‌آمیز قدرت را صادر کرد.»

آن دیگری در مقام خبرگزاری نیروی نظامی برای توجیه شکست، مسئولیت را به گردن بشار اسد انداخت و نوشت: «رئیس‌جمهوری سوریه به اندازه کافی به توصیه‌های جمهوری اسلامی در خصوص «مردم‌سالاری و دفاع مردمی» توجه ننمود.» این‌ها عوامل و ریشه‌های توجیه‌گری سیاست‌های نادرست است. 

ولی شاید مهمترین علت اتخاذ سیاست‌های پرهزینه، عدم پاسخگویی و شفافیت است. هنگامی که قدرت داشته باشیم و در کنار آن پاسخگو نباشیم، نتیجه منطقی آن بی‌نیازی از نظر کارشناسان و واقعیات عینی و علمی است.

امروز که بشار اسد فقط طی چند روز سقوط کرد امری بدیهی به نظر می‌آید. شاید در گذشته برخی تصور می‌کردند که این رژیم ماندگار است، ولی همیشه افراد تیزبینی هستند که سیاستگذاران را از خطرات احتمالی آگاه کنند و انذار دهند؛ ولی اگر گوش نکردند آیا می‌توان آنان را به پاسخگویی طلبید؟

بشار اسد تمام شد؛ ولی این آغازی برای ایران است. اول از همه خیلی صریح و روشن پاسخ داده شود که اشتباه کجا بود و چقدر هزینه دادیم؟ آیا ممکن است گروهی معتبر و کارشناس مستقل تشکیل شود و به این پرسش پاسخ دهند؟ اگر نه، بدانید که در جهل و اشتباه مرکب قرار داریم.

در مرحله دوم باید ببینیم بقیه سیاست‌های جاری تا چه اندازه از مبانی و این الگوی خطا تبعیت کرده است. قدرت حقیقی در پیروزی‌ها تجسم پیدا نمی‌کند؛ در نحوه مواجهه با شکست‌ها و اصلاح رویکردهاست که نمود می‌یابد.

  • منبع خبر : هم‌میهن